یک مرد خوشبخت

ساخت وبلاگ

داستانی کاملا متفاوت از یک مرد خوشبخت

همه ما عادت داریم که زندگی میلیاردرها را بخوانیم و در دل خود آرزو کنیم که جای آن ها باشیم. اما این بار داستانی متفاوت برای شما دارم:

تارمیندرا یک بقالی دربوستون دارد. پانزده سال پیش، از یکی از فقیرترین روستاهای هند و با طی کردن هفت خوان رستم و خوش شانسی تونسته به آمریکا مهاجرت کنه. تا بیست و پنج‌سالگی مثل بقیه هم‌روستایی‌هاش فقط روزی یک وعده غذا می‌خورده و بعضی روزها هیچ. کل هزینه‌ خانوار پنج‌نفری‌شان روزی یک دلار بوده. یک دست لباس بیشتر نداشته و وقتی از شدت عرق هر روز لباسش رو می‌شسته باید برهنه منتظر خشک‌شدنش می‌شده. سواد هم نداشته. از بیست و پنج‌سالگی که بدون حتی صد دلار پول به آمریکا آمده، روزی پانزده ساعت کار کرده، باسواد شده و با پادویی، صرفه‌جویی، پس‌انداز و اراده ای که داشته این مغازه رو دست و پا کرده و یک‌تنه اداره‌اش می‌کنه.

از هشت صبح تا هشت شب سوپری‌اش رو یک‌نفره می‌گردونه و از هشت تا دوازده شب هم رانندگی می کنه. تعطیلات هم نداره. چهارپنجم کل درآمدش رو هر ماه برای خانواده و هم‌روستایی‌هایش می‌فرسته. برادرش رو در گجرات مسوول یک خیریه کرده و فقط از محل پولی که شخصا برای این خیریه می‌فرسته تا امروز برای ده روستا هزینه‌ لوله‌کشی آب تامین کرده، برای کل اهالی روستایش تخت خریده و سرپناه ساخته، همه‌ دخترهای روستا رو بورسیه‌ تحصیلی کرده که به مدرسه بروند، مخارج پوشاک و خوراک دو وعده‌ در روز کل خانواده و اهالی روستا رو پوشش می‌ده و به مهاجرت ده نفر از اهالی روستایشان به آمریکا و اروپا هم کمک کرده. همه یک‌تنه!

علی‌رغم فشار کار، خنده از لبش نمی‌افته، در حین رسیدگی به مغازه و مشتری‌ها، پای لپتاپ دسته‌دومی که گرفته کتاب می‌خونه، فیلم می‌بینه و در کلاس‌های ‌آنلاین تجارت و زبان و علایق دیگه‌اش شرکت می‌کنه. ‌اشراف خوبی بر اخبار سیاسی و اقتصادی جهان داره و هر بار که ازش خرید می‌کنم اسم فیلمی که شب قبل دیده‌ام رو می‌پرسه و دفعه‌ بعد که می‌رم نقدش می‌کنه. عمیقا راضیه و بلده چطور دوست باحال و خوش‌مشربی باشه‌. بهش می‌گم اگر دو برابر ازت خرید کنم حاضر می‌شی هفته‌ای دو ساعت بیشتر استراحت یا ورزش کنی؟ می‌گه دلم نمیاد چون می‌دونم با یک ساعت کار بیشتر حدود پنجاه دلار بیشتر درمی‌آورم و با این پنجاه دلار هزینه‌ یک ماه خوراک یه خانوار فقیر در گجرات رو می‌تونم بدم و کوفتم می‌شه اگه یه ساعت راحتی خودم رو به یک ماه سیری اون‌ها ترجیح بدم. این ویژگی‌اش رو خیلی دوست دارم که ماهره در این‌که ‌هم ‌خودش، علی‌رغم همه‌ فشارها، زندگی خوش و رضایت‌بخشی داشته باشه و هم تقریبا تمام‌وقت نیکی کنه و و زندگی ده‌ها نفر رو به نحو معناداری خوش‌تر و رضایت‌بخش‌تر. ‌نه تحصیلات رسمی داره، نه روابط ویژه و نه سرمایه‌ اقتصادی زیادی، اما هم خودش از زندگی‌اش عمیقا راضیه و هم یک‌تنه زندگی اهالی یک روستا رو به مراتب بهتر کرده.

آرزوش اینه که اینقدر در درس و تجارت پیشرفت کنه که بتونه هزینه‌ لوله‌کشی آب، بورسیه مدرسه‌ دختران، شغل‌یابی و دو وعده غذای همه‌ اهالی روستاهای فقیر منطقه شون رو تامین کنه.

⭕️تحلیل راهبردی:
خوشبختی گمشده ماست و متاسفانه ما زمانی زندگی می کنیم که می شود آن را امپراطوری پول نامید. امپراطوری ای که در سراسر جهان گسترده شده و در عمق جان آدم ها ریشه دوانده. به همین خاطر ما خوشبختی را از دریچه پول می بینیم. به همین خاطر هم هست که فهرست میلیاردها برای ما جذاب است. فهرست شرکت های میلیاردی را مرور می کنیم و ... اما وقتی امروز داستان این جوان را خواندم. تلنگری بزرگ بود! باید به خودم وقت دهم و کمی فکر کنم. باید دوباره خوشبختی، اراده، هدف و ... را تعریف کنم. زندگی او با تمام مشقتش حسرت برانگیز است. لذت بردن از زندگی آنقدرها هم سخت نیست. گاهی اوقات فقط با تغییر هدف و نه شرایط می شود خوشبختی را تصاحب کرد. من جای خدا نیستم اما  فکر می کنم خداوند این انسان را دوست دارد و چه سعادتمندی از این بالاتر که محبوب خدا

تغییرات کوچک...
ما را در سایت تغییرات کوچک دنبال می کنید

برچسب : عاشقانه هاي يك مرد خوشبخت,عاشقانه های یک مرد خوشبخت,چگونه یک مرد را خوشبخت کنیم, نویسنده : 5mojtabajns3 بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت: 13:47